بیانیه حزب دموکرات آذربایجان به مناسبت سالگرد جنبش” زن زندگی آزادی” ; پیروزی فرهنگی ، شکست سیاسی
اکنون در سالگرد جنبش آزادی خواهی که در ادامه ی اعتراضات پر شماری در طول ۴۶ سال حاکمیت دینی ِ انسان ستیز ، به ویژه زن ستیز ، با ادامه و تشدید ِ تضییقات گشت ارشاد ، و قتل حکومتی ِ بسیاری از شهروندان ، از جمله مهسا امینی نقطه عطف دیگری یافته است ، زنان و مردان آزاده ی سرزمین مان ، با اراده ای استوار تر از همیشه ، در پی تحکیم ِ آزادی هایی ولو اندک هستند که دستیابی به آنها تا به اکنون ، جز با از خود گذشتگی ، و خون فشانی بسیاری از شهروندان میهن مان ممکن نبوده است .
اگر چه می توان در تاریخ ِ مبارزات ِ مردمان ِ رهایی طلب در سرزمین کثیر المله ی مان ، نقاط عطف ِ بسیاری را سراغ گرفت ، ولی برخی از این چرخشگاه ها با طبیعت ِ انفجاری ، به لحاظ تلاقی زمانی و مکانی با اَبَر بحران های خود ساخته ی حاکمیت دین پناه ، در ساحت هویت زدایی از شهروند و سلب ِ آزادی های بدیهی وی از یک سوی ، و هویت تراشی ِ جعلی از سوی دیگر ، وزن بیشتری از خود ، در جوهر ِ انسان ها ، و در کفه ی ترازوی مبارزه و مقاومت مدنی بر جای گذاشته است .
شاید قتل یک دختر ِ پیرامون نشین با ستم چند چندان ِ رفته بر او ، در مرکز ِ حاکمیتی ستمگر ، از جمله ی این فراز ها باشد .
در چرایی واکنش ِ انبوه که با حضور ِ بیش از پیش ِ زنان در خیابان ، شاهد آن بوده ایم ، صرفنظر از رسیدن به جرم بحرانی در اثر تضییقات روز افزون از سوی حاکمیت ، می توان به نقش ِ ریزش ِ لایه های درون حکومتی ، در گستردگی نسبی این اعتراضات پرداخت ، بدون اینکه بخواهیم گستردگی جنبش سبز را ، که ابعادی دیگر داشت ، فراموش کرده و یا نادیده بگیریم .
امروزه می بینیم که نزدیک به نیم قرن سوء استفاده ی ابزاری و سیستماتیک از باورهای توده در عرصه ی سیاست ورزی ، برای پیشبرد مقاصد ِ طبقه ی حاکم ، عملا نتيجه ای جز سلب ِ اعتماد ِ نیروهای پشتیبان ِ زورمداران ِ طهران نشین نداشته است .
شاهد هستیم که سر بر آوردن تضادهای جدید در بدنه ی حاکمیت ، در کنار عاملیت ِ فسادهای سیستماتیک در فرقه ی تبهکار حاکم ، که دائما فقر توده ها را دوام و قوام می بخشد ، سبب دعواهای جناحی روزمره در حاکمیت شده است .
و البته در کنار فقر زائی برای انبوهی از شهروندان که چیزی جز نتیجه ی سیاست های رژیم خودکامه ی دین سپر نیست ، قطبی شدن هر چه فزون تر ِ لایه های دخیل در دسترسی به توانمندی های اقتصادی ، در جامعه ای که در آن اقتصاد عملا گروگان ِ حاکمیت می باشد ، نقش بارزی در سر بر آوردن تنش های گریز ناپذیر داشته است .
اینگونه است که در سال های اخیر ، شاهد باز شدن ِ هر چه بیشتر ِ دو لبه ی قیچی ِ فاصله ی طبقاتی در جامعه بوده ایم .
بدین ترتیب ، آتش ِ قیام واپسین که خبر کشته شدن یک دختر اسیر در چنگال نیرو های امنیتی ِ موسوم به گشت ارشاد در طهران ، به دلیل اعمال فشار برای حجاب دلخواه ِ شارعان دین ، آن را شعله ورتر کرد ، در کنار خبر تجاوز و تعدی به زنان در بلوچستان ، که کاسه صبر زنان و مردان تحت ستم را لبریز ساخت ، در خرمن ِ کنشگری جوانان افتاده و علی رغم نبود یک رهبری کلاسیک ، آنان را راهی خیابان نمود .
ما نیز از کنشگری شهروند جان بر کف ، بسیار آموختیم . از جمله اینکه چگونه در اطاق فکر حاکمیت ، فی الفور به صحنه آرایی هایی هدف دار برای تملک و یا دستکم انحراف جنبش دادخواهی ، به مانند طرح شعارهای انحرافی مانند “مرد ، میهن ، آبادی” ، پرداخته شد .
آموختیم که در نبود ِ تصور ِ لازم برای چگونگی ِ گذر از ارتجاع طهران ، برای رسیدن به کدام ساختار حکومتی ، بار دیگر طعمه ی شاهان و شیخان از جنس همان قداره به دستان خواهیم شد ، اگر که هم اکنون به آسیب شناسی صد سال اختناق پرداخته نشود .
چرا که نفی وضع موجود ، اگر چه ضروری بوده و هست ، ولی پاسخی به پرسش فردای این سرزمین نیست . تصور ما شهروندان این سرزمین برای دستیابی به دموکراسی منتج به آزادی ، عدالت ، و توسعه ی پایدار ، ، ایجاب می کند که به نکاتی چون حقوق اتنیک ها ، حق شهروندی برابر ، رفع ِ ستم ملی با خاستگاه کژاندیشانه ی ” یک ملت – یک دولت – یک زبان ” ، حقوق برابر زن و مرد ، ایجاد فرصت های برابر آموزشی ، تعامل با همسایگان ، دوری از هرگونه نژاد پرستی ، از جمله گونه ی باستان گرایانه ی آن و موضوعات پیرامون اش پرداخته شود
تجربه کردیم که چگونه حاکمیت ، در چهارچوب ِ ساختن اپوزیسیون ِ همسوی با نیازهای خویش ، بله-بله گویانی برای ابقا و احیای بازوی سرکوب اش ، سپاه پاسداران را به روز کرده ، و مجلسی نمود .
در کنار تلاش های ارتجاع حاکم برای کانالیزه کردن مسیر ِ جنبش زنانه ی آزادی خواهی ، شاهد تلاش های بخشی از اپوزیسیون برای مصادره به مطلوب ِ اتنیکی این جنبش نیز بوده ایم .
در حالی که خون حدیث ها ، و آیلار ها که آگاهانه و عامدانه پای در خیابان گذاشتند ، و با جان شان ، سند ِ آزادی خواهی شان را امضا کردند ، سرخ فامی این قیام ، و پتانسیل فراگیری ِ مبارزه ی زنان را تاییدی مضاعف بود .
ماهیت جنبشی که پس از تعدی به زنان در بلوچستان ، و با تضییقات گشت ارشاد ِ ارتجاع ِ طهران ، نقطه ی عطف دیگری در درازنای مبارزات مردمان این سرزمین یافت ، ماهیتی ست بر گرفته از ستم سیستماتیک که بر زنان این سرزمین رفته و می رود .
هویت زدایی از این جنبش ، چه از سوی حاکمیت ، چه از سوی بخشی از اپوزیسیون خود مدار ، هر دو در راستای خفه کردن صدای نیمی از شهروندان این سرزمین بوده و حکمی جز فرآخوان به دوری گزیدن از چنین گستاخی ها ندارد .
آمار زنان جانباخته ، زنان مصدوم ، و زنان اسیر ، خود گواه بر این مدعا ست .
حذف ِ امر واقع به نزد زنان این سرزمین که طبیعت ِ گفتمانی زنانه با خویش و پیرامون را دارد ، آنهم در جوامعی که در طول تاریخ ، ننگ مردسالاری ، عملا از احقاق حقوق نیمی از شهروندان این جوامع جلوگیری کرده است ، تلاشی است به غایت ارتجاعی .
نه مصادره به مطلوب ِ اتنیکی و نه تلاش برای زدودن هویت زنانه ی جنبش هایی از این گونه ، نباید از نگر شهروند ِ آینده محور ، دور بماند .
چرا که جنبش ها ، در برابر عرض اندام های واپسگرایانه ی اینچنینی مصون نبوده و ایمنی لازم برای رسیدن به پیروزی را ندارند . مگر اینکه از تجربه دیروز آموخته ، آن را به شعور ِ کنشگری برای فردای مبارزه ی مدنی متحول کنند .
اگر چه تک مطالبه نبودن جنبش اخیر در گوشه هایی از پهنای این سرزمین با شعارهایی چون ” آزادلیق ، عدالت ، میللی حکومت ” و دیگر شعارها تبلور یافت ، ولی سکوت ِ انکارگرایانه ی رسانه های چپ و راست در بازتاب آنچه که به درستی می توان آن را ، فریاد ِ اعتراضی علیه صد سال خفقان شاهی و شیخی نامید ، بیش از پیش دست ِ مغرضان رهایی ملت ها را در جغرافیای وطن رو کرد .
در موارد معدودی که گزارش چند ثانیه ای از تظاهرات با شعارهای متفاوتی از مرکز ، در برخی رسانه ها پخش شد ، سانسور ِ شعار ِ ” آزادی ، عدالت ، حکومت ملی ” اعمال شد .
حتی رویا رویی با این پرسش که آیا کنشگری زن در پیرامون ، با فعالیت زن در مرکز چه طیفی از تفاوت را در خود نهفته تواند داشت ، علی رغم اینکه شعار عدالت خواهی ، و شعار آزادی طلبی در جامعه ای که تمرکز زدایی و رفع ستم های سیستماتیک ناشی از مرکز گرایی را از نظر دور ندارد ، مشترکاتی غیر قابل انکار هستند ، توفیقی در صداقت ِ لازم برای بازتاب رخدادها آنگونه که هستند ، نکرد .
صرفنظر از نقش فعال دستگاه امنیتی رژیم ، اعم از بسیج و سپاه در سرکوب اعتراضات که در کنار کشتار معترضان ، و مصدومیت بسیاری از آنها ، با دستگیری های فله ای به پر شدن زندان های رسمی ، بازداشتگاه های غیر رسمی و خانه های امن سپاه انجامید و شماری از اعدام ها را در پی داشت ، می توان به نقش اپوزیسیون خود خوانده ی به شدت مشتت که در بخشی از آن ، تفرقه و ایجاد پراکندگی در دستور کار گردانندگان ائتلافی به شدت ناهمگون قرار داشته و دارد ، به عنوان فقط دو دلیل از دلایل کم ثمر بودن جنبش دادخواهی اشاره داشت .
در ادامه ی مشاهدات ، از نقش رسانه ها در کانالیزه کردن اخبار ، اغتشاش جلوه دادن اعتراضات ، ترسیم آینده ای سوریه وار از این سرزمین و بدینگونه بازی با ترس برخی از شهروندان از آینده ، از نبود ِ سازماندهی و رهبری کلاسیک که مختص بسیاری از جنبش ها می باشد ، از ناکافی بودن پشتیبانی جهانی که به زعم برخی ریشه در امید واهی شان به قرار داد نیم بند ولی در عمل مرده ی اتمی با دول غربی ، و منافع اقتصادی آنها داشته است ، از فشار اقتصادی فلج کننده بر روی بسیاری از قشرهای اجتماعی که دغدغه ی نان هر روزه ، عملا امکان زیادی برای کنشگری سیاسی شان باقی نمی گذارد ، نیز نباید غافل بود .
امید است که در سالیاد دیگری از قیام آزادی خواهی ، ادامه ی آتشفشان مبارزه ی زنان و دختران این سرزمین ، و همراهی مردان برای احقاق حقوق تمامی شهروندان سرزمین مان ، در دستور کار ِ مبارزه مدنی هر شهروند آزاده قرار بگیرد .
اگر چه هنوز هم کشور گشایی ، زور مداری دین سنگر ، نظامی گری ، سرکوب شهروند ، و جلوگیری از تحقق ِ رسانه ی آزاد در دستور کار ارتجاع طهران قرار دارد ، ولی جنبش دو سال پیش دستاوردهایی نیز به همراه داشته است که امید به کنشگری ِ قائم به ذات یکی از آنها تواند بود .
پیروزی از آن هر آزادی خواهی خواهد بود که در رهایی از استبداد شاهی و شیخی ، کنشگر میدان ارزش های انسانی ، فارغ از ملاحظات سیاست روز می باشد .
حزب دموکرات آذربایجان
۲۶ شهریور ۱۴۰۳